تبلیغات

آمار و اطلاعات

  • تعداد مطالب : 116
  • تعداد نظرات : 10
  • بازديد امروز : 226
  • بازديد ديروز : 146
  • افراد آنلاين : 3


بازدید : 4٫300

تهیه و تنظیم : مرضیه نظری /کارشناس ارشد روانشناسی

این طرح از داستان لاک پشت گرفته شده است، که .ویژه دانش آموزان اضطرابی و آنهاییکه ترس از شکست دارند و یا خیلی در مهارت های حرکتی خصوصاً نوشتن کُند هستند و در آزمون ها کتبی عقب می مانند. مثل دیکته و آزمونهایی که زمان دار هستند و یا بچه های که خیلی خودشان را با دیگران مقایسه می کنند.

یک شکل گفتن داستان این است که :

لاک پشتی بود که به خاطر سنگینی لاکش همیشه از دیگران عقب می افتاد و نمی توانست تند راه بره. یه روز که در حال رفتن بود، تا غذا پیدا کنه مورچه ای ازش جلو زد خیلی عصبانی و ناراحت شد شروع کرد به داد زدن و رفت پیش خدا شکایت کرد و گفت : چرا این لاک سنگین برام گذاشتی که حتی مورچه ها هم از من جلو می زنند ؟ چرا من اینقدر کندم؟ چرا نمی تونم زود به کارام برسم ؟

سنجاقکو بهش بال دادی خیلی زود به هر جا دلش بخواد می ره . خرگوش با پریدن تند تند به هرجایی که بخواد میره و …

خدا لاک پشت رو از روی زمین بلند کرد و بهش گفت : پایین رو نگاه کن ! چی می بینی ؟

لاک پشت گفت : گردی ؟ گفت : آره اون گردی که سبز هست … زمین است.

ببین رفتنی در کار نیست. هر کس هر چه تندتر هم بره فقط زودتر به جای اولش می رسه .

تو از راه رفتن خودت با نگاه کردن به اطرافت لذت ببر- درسته خرگوش خیلی بلند می پره و سریع است ولی خیلی زود هم ممکنه شکار بشه و یا سنجاقک یک روز عمر می کنه با آنکه خیلی زیباست و می تونه پرواز کنه … ولی لاک از تو محافظت می کنه و تا ۲۰۰سال هم عمر می کنی .

سپس بچه ها خودشان با مقایسه نقاط ضعف و قوت حیوانات با لاک پشت به این نتیجه راهنمایی می کنیم که هر کسی فقط باید به تواناییهایش متکی باشد و نقاط ضعف خودش را بهبود بدهد و با کسی مقایسه نکند. مثلا کسانیکه که زود ورقه امتحانی را تحویل می دهند، ممکن است اشتباهات بیشتری داشته باشند و یا بدخط بشوند ….مهم لذت بردن آنها از یادگیری است.

داستان دیگر لاک پشت اینه که :

لاک پشتی از لاکش خسته شده بود و با زور فراوان اونو از تنش خارج میکنه و بعدش کلی خوشحال می شه چون می تونست خیلی سریع راه بره ….

همینطور که داشت راه می رفت ، رسید به یک جوجه تیغی که داشت دنبال غذا می گشت. شروع کرد به راه  و رقصیدن سریع پیش اون و گفت ببین من راحت شدم …. الان هرجا دلم بخواهد می روم و …

جوجه تیغی که متوجه اشتباهش شده بود می خواست درسی بهش بده ، بهش گفت من هم خارهای تیز زیادی دارم می خواهم سرعت پرتاب آن ها و میزان قدرت آنه را روی تو امتحان کنم. حالا آماده باش. الان نوبت نمایش من است. لاک پشت تا این حرف را شنید شروع کرد به فرار کردن حالابدو کی بدو ولی هر چی گشت لاکشو پیدا نکرد مجبور شد پشت سنگی قایم بشه.

جوجه تیغی وقتی دید که درس بزرگی بهش داده دیگه ولش کرد و لاک پشت هم پس از گشتن زیاد و پیدا کردن لاکش دیگه هیچوقت اونو از تنش بیرون نیاورد.


 
برچسب‌های نوشته:
ارسال شده در تاریخ ۲۶ اسفند, ۱۳۹۳ - توسط :

1
نظرات

تبلیغات

امروز : چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳


آخرین مطالب

مطالب تصادفی

آرشیو ماهانه


کلیه حقوق وبسایت برای رسانه آموزش نظری محفوظ می‌باشد

Copyright © 2014 - All Rights Reserved